آیاتی که امامت را مطرح می کند: بسیاری از برادران اهل سنت سؤال می کنند آیا در کتاب الهی آیاتی دال بر ولایت موجود است؟ به فضل خدا قصد دارم چندین آیه در این زمینه برای دوستان عرض نمایم که همگی از کتب متعدد تفسیر و غیر تفسیر اهل سنت نقل شده اند.ابتدا متن عربی را از کتب آنها نقل کرده و سپس ترجمه و منابع متعدد آنرا در "ادامه مطلب" می آورم: ?) آیه ولایت(سوره مائده/55) "انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون" ابو اسحاق ثعلبی در تفسیرش با سند خود از ابوذر غفاری نقل کرده است که : " اما انی صلیت مع رسول الله صلی الله علیه [و آله] وسلم یوما من الایام الظهر فسأل سائل فی المسجد فلم یعطه احد شیئا، وکان علی رضی الله عنه فی الصلوة راکعا فأومأ الیه بخنصره الیمنی وفیه خاتم فأقبل السائل فأخذ الخاتم من خنصره و ذلک بمرأی من النبی و هو فی المسجد فرفع رسول الله طرفه الی السماء و قال : " اللهم ان اخی موسی سألک فقال :رب اشرح لی صدری و یسر لی أمری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی و اجعل لی وزیرا من أهلی هارون أخی أشدد به ازری و اشرکه فی امری فأنزلت علیه: سنشد عضدک بأخیک و نجعل لکما سلطانا فلا یصلون الیکما اللهم و انی محمد نبیک و صفیک ،اللهم و اشرح لی صدری و یسر لی أمری و اجعل لی وزیرا من أهلی علیا اشدد به ظهری " ،قال :ابوذر رضی الله عنه فما استتم دعاءه حتی نزل جبرئیل علیه السلام من عند الله عز و جل و قال: یا محمد! إقرأ : انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا " . الآیة. " روزی با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نماز ظهر را خوانده بودیم که نماز ظهر را خوانده بودیم که گدایی وارد شد و عرض حاجت کرد اما کسی چیزی به او نداد.سائل سرش را به آسمان بلند کرد و گفت : "خدایا شاهد باش من در مسجد پیغمبرت کمک خواستم اما کسی به من کمکی نکرد". علی علیه السلام در رکوع نماز بود پس با اشاره به گدا فهماند که بیاید انگشتر حضرت را از انگشتش در بیاورد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم این صحنه را دیدند پس روی مبارک را به طرف آسمان بلند کردند و عرض کردند:"خدایا! برادرم موسی از تو درخواست کرد و عرض کرد :" پروردگارا! به من شرح صدر بده و مأموریتم را آسان بفرما و لکنت از زبانم بردار تا سخنم را دریابند و وزیری از خاندانم برایم قرار بده ،هارون برادرم،با او پشتم را محکم کن و او را در کارم شریک کن" پس بر او این آیات را نازل کردی: " به زودی بازویت را به وسیل? برادرت محکم می کنیم و برای شما قدرتی قرار می دهیم پس [فرعونیان] به شما نخواهند رسید"، خدایا! من محمد، نبی و برگزید? تو هستم ،خدایا! به من شرح صدر بده و مأموریتم را آسان بفرما و وزیری از خاندانم برایم قرار بده،علی را، و به وسیل? او پشتم را محکم کن". ابوذر رضی الله عنه می گوید : " هنوز دعای پیامبر تمام نشده بود که جبرئیل از طرف خدای عز و جل نازل شد و عرض کرد: " ای محمد! بخوان!: انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون ". یعنی : " سرپرست و صاحب اختیار شما تنها خداست و رسول او و کسانی که نماز به پا می دارند و در حال رکوع صدقه می دهند " . اکنون باید دید چگونه این آیه بر مسأله امامت امیرالمؤمنین علیه السلام دلالت دارد. توضیح اینکه "ولی" در آیه یاد شده به معنی سرپرست و کسی است که زمام امور را به دست گیرد،لذا پدر و حاکم را ولی می خوانند و می گویند : "الأب ولی الطفل" و "الحاکم ولی المدینة".از آنجا که محور سخن "ولی مؤمنان" است، طبعا مقصود از "ولیکم الله" امام و حاکم آنها خواهد بود، حتی قرائن موجود و شأن نزول آن روشن ترین گواه است که مراد از "ولی"، امام و سرپرست و صاحب اختیار است. اینک قرائن: 1)اگر مقصود از "ولی" غیر از ولایت و زعامت دینی و مقام سرپرستی باشد، مثلا گفته شود مقصود از آن "محب" و "ناصر" است، در این صورت منحصر کردن مقام به سه نفر(خدا،پیامبر،مؤمنینی که در حال رکوع صدقه می دهند)، بی جهت خواهد بود، زیرا هم? افراد با ایمان، محب و دوست و ناصر و یار یکدیگرند و اختصاص به این سه نفر ندارد. 2)ظاهر آیه این است که تنها این سه تن بر جامع? مسلمین ولایت دارند. در این صورت گروهی که ولایت دارند باید غیر از گروهی باشند که تحت ولایت هستند.اگر "ولی" را به معنی رهبر و سرپرست امور مسلمانان بگیریم ،طبعا این دو گروه از هم جدا و متمایز می شوند.اما اگر آن را به معنی دوست و یاور بگیریم این دو گروه یکی می شوند زیرا هم? افراد مؤمن،دوست و یاور هم هستند. 3)هر گاه مقصود،دوستی و نصرت باشد، می بایست تنها به "الذین آمنوا" اکتفا شود و دیگر به آوردن این جمله که " در حال رکوع زکات می دهند" ، نیازی نمی باشد.زیرا در جامع? با ایمان ،هم? افراد با یکدیگر دوست و یاور هم هستند،خواه در حال رکوع زکات بدهند یا نه. از این رو مفاد آیه ،همان است که پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله وسلم در یکی از سخنانشان فرموده اند: "إن علیا منی و أنأ منه و هو ولی کل مؤمن من بعدی" به درستی که علی از من است ومن از اویم و او بعد از من ولی هر مؤمنی است. (مسند احمد بن حنبل[از بزرگترین علمای اهل سنت و رئیس فرق? حنبلی که وهابیها هم حنبلی هستند]جلد4صفحه438 و مستدرک حاکم ج3 ص111) لفظ " بعدی" گواه بر این است که مقصود از "ولی" همان مقام رهبری و حکومت و سرپرستی در امور دینی و دنیوی است نه محبت و دوستی. زیرا اگر "دوستی" منظور بود،به زمان درگذشت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اختصاص نداشت. 4)این واقعه را پس از وقوع،حسان بن ثابت (که از اصحاب پیامبر بود)به نظم درآورد و از آن ولایت امیرالمؤمنین را فهمید: أبا حسن ! تفدیک نفسی و مهجتی وکل بطیء فی الهدی و مسارع أیذهب مدحی و المحبین ضایعا ؟ و ما المدح فی ذات الاله بضایع فأنت الذی أعطیت إذ أنت راکع فدتک نفوس القوم یا خیر راکع بخاتمک المیمون یا خیر سید و یا خیر شار ثم یا خیر بایع فأنزل فیک الله خیر ولایة و بینها فی محکمات الشرایع این شعر حسان رحمه الله را خطیب خوارزمی در کتاب المناقب خود ص178 و شیخ الاسلام حمویی در فرائدش ،باب 39و صدر الحفاظ گنجی در الکفایة ص107 وسبط ابن الجوزی در تذکره ص 10 و جمال الدین الزرندی در کتاب نظم درر السمطین آورده اند. این واقعه و شأن نزول آیه شریفه را جمع کثیری از علمای تفسیر و حدیث اهل سنت نقل کرده اند که مرحوم علامه امینی در کتاب شریف الغدیر جلد 2 صفحه 71(چاپ اعلمی بیروت) نام و آدرس21 منبع را ذکر کرده اند که بعضی از آنها خود چندین منبع در بر دارند که من برای سهولت امر دوستان، آن منابع را عرض میکنم: 1)طبری در تفسیرش جلد 6 صفحه 165 از طریق ابن عباس و عتبة بن أبی حکیم و مجاهد 2)واحدی در أسباب النزول،صفحه 148 از دو طریق 3)رازی در تفسیرش ج3 ص431 از عطا از عبدالله بن سلام و ابن عباس و ابوذر 4)خازن در تفسیرش ج1 ص 496 5)ابو البرکات در تفسیرش ج1 ص496 6)نیسابوری در تفسیرش ج 3 ص461 7)ابن الصباغ المالکی در الفصول المهمة ص 123 8)ابن طلحة الشافعی در مطالب السئول ص 31 9)سبط ابن الجوزی در التذکرة ص 9 10)گنجی شافعی در الکفایة ص 106 با اسنادش از أنس و ص 122 از ابن عباس از طریق حافظ العراقین و خوارزمی و ابن عساکر از ابی نعیم و قاضی ابوالمعالی 11)خوارزمی در مناقبش ص 178 از دو طریق 12)حمویی در فرائدش در باب 14 از طریق واحدی و در باب 39از انس و از طرق دیگر از ابن عباس و در باب 40 از ابن عباس و عمار بن یاسر 13)قاضی عضدالدین ایجی در المواقف ج3 ص 276 14)محب الدین الطبری در الریاض ج2 ص 227 از عبدالله بن سلام از طریق الواحدی و ابوالفرج و الفضائلی و ص206 15)هم او در الذخائر ص 102 از طریق الواقدی و ابن الجوزی 16)ابن کثیر الشامی در تفسیرش ج2 ص71 از طریقی از امیرالمؤمنین و از طریق ابن ابی حاتم از سلمة بن کهیل و از ابن جریر الطبری با اسنادش از مجاهد و السدی و از حافظ عبدالرزاق با اسنادش از ابن عباس و با طریق حافظ ابن مردویه با اسناد از سفیان ثوری از ابن عباس و از طریق الکلبی از ابن عباس که گفته است: هذا إسناد لا یقدح به(این إسنادی است که قابل خدشه نیست) واز حافظ ابن مردویه از قول امیرالمؤمنین و عمار و ابی رافع 17)ابن کثیر در البدایة و النهایة ج7 ص357از طبرانی با اسنادش از امیرالمؤمنین و از طریق ابن عساکر از سلمة بن کهیل 18)الحافظ السیوطی در جمع الجوامع و در الکنز ج6 ص391 از طریق الخطیب در المتفق از ابن عباس و ص 405 از طریق ابی الشیخ و ابن مردویة از امیر المؤمنین 19)ابن حجر در الصواعق ص25 20)شبلنجی در نور الابصار ص77 21)آلوسی در روح المعانی ج2 ص329 بینکم و بین الله آیا همین یک دلیل بر ولایت حضرت کافی نیست؟ اما امان از تعصب و برهان اکثریت بودن! که به قول مرجع عزیز سفرکرده مان حضرت آیت الله بهجت :" اهل سنت با این همه دلایل عقلی و نقلی باز زیر بار ولایت نمی روند،امان از برهان اکثریت که هیچ برهانی به قوت آن نمیرسد!! " و واقعا هم همین است.تا با ادل? کافی و وافی اثبات ولایت میشود و حرفی برای گفتن ندارند سریع می گویند: یعنی چطور ممکن است این همه اصحاب پیامبر،تخلف از ولایت کرده باشند؟ خوب عزیز من حالا که شده!! واین همه تواریخ خودتان آنرا اثبات می کند. همانطور که اکثریت امام حسین را کشتند. همان طور که اکثریت در زمان پیامبر بت پرست بودند.لابد پیامبر هم باطل بود-نعوذ بالله- چون اکثریت با او مخالف بودند.همانطور که الان اکثریت دنیا را کفار تشکیل می دهند.پس اسلام هم باطل است!! واقعا عجب برهان قوی ای است این اکثریت بودن!
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |